عمری که در صف بر باد رفت؛ از دیروز؛ صف نان و نفت تا امروز؛ صف آمد و رفت!!!
صبح که از خواب بیدار شدم با پیام های بغض آلود و عکس های لبریز از اندوه یک دوست روبرو شدم که در صف اتوبوس هستیم و فردا به ضرورت باید در تهران باشیم درمانده و وامانده بود که چکار کنیم گفت: حالا اسممون روی یک تکه کارتن نوشتن تا ببینم چی میشه!!! (چیزی شبیه