در گذر روزگاران مردمان ما با الهام از ارزش های دینی و فرهنگی در هنگامه سوگ کنار همدیگر بوده اند و البته با پیچیده شدن شرایط زندگی از بار هزینه های آن کاسته اند.
روزگاری مخارج سنگین واقعا برای صاحبان متوفی رنج آور بود، اما به همت بزرگان و ریش سفیدان و از دل جامعه محلی خط پایانی بر بسیاری از آنها کشیده شد.
مجالس ختم با خواندن قرآن و یک ذکر مصیبت و تشکری از حاضرین در صفای معنوی خاص برگزار و صاحبان عزا هم در مقایسه مصیبت خود با مصائب حضرت زینب کبری سلام الله علیها گویی مصیبت خود را قطره ای در مقابل اقیانوس می دانستند و نم اشکی از دیده حاضران همه را بخصوص عزیز از دست دادگان را به ساحل آرامش می رساند. اما چندی است شاهد تغییرات ناپسند در آرامستان ها هستیم که اگر فکری به حال آن نشود توسط خود همین مردمان چه بسا بسیاری از کارکردهای تسلابخش به ضد خود تبدیل شود. اینکه عده ای از بانوان با مانتو و آرایش و گوشی های همراه روی صندلی ها نظاره گر وای و شین مادران عزیز از دست رفته باشند؛ اینکه اسباب آلات موسیقی و یا صوت آنها وادی خاموشان را به کنسرت غم انگیز موسیقی تبدیل کند؛ اینکه در مراسمات کمتر صدای قرآن به گوش برسد و بانگ بلند مویه و همراه آن صدای موزیک غم انگیز حتی تمرکز بر خواندن فاتحه ای را از حاضران بگیرد و مسابقه ای از بنرهای بزرگتر برگزار شود کجایش در رسم و رسوم محلی ما بوده است. مجالس ختم از سیگار گردانی ناصواب و پخت و پزهای آنچنانی تا به آنچه که از آن به نیکی یاد کردیم راه پر فراز و فرودی آمده است.
بزرگان و انسان های خوب در این مسیر خون دلها خورده اند و با زخم زبان ها روبرو شده اند.
بیایید در مسابقه ای که مشخص نیست به کدام سمت و سو می رود شرکت نکنیم. اگر به وادی قبرستان می آیید نه مثل پیشینیان گل بر پیشانی بمالید نه مثل امروزی ها کرم ها و وسایل آرایش بر صورت! اگر در مجلس ختمی حاضر می شویم حداقل دقایقی خود را از کانال گردی و گروه گردی معاف کنیم. یادتان و یادمان باشد صاحبان عزا در هنگامه ختم گوش و چشم و ذهن شان همانطور که پی سرشماری امدگان و نیامدگان باز می شود چهار چشمی حرکات همه را رصد می کنند و می دانند کی قصه همدردی و همنوایی می سراید و کی بهر تفریح آمده است و گاهی کینه ای به دل می گیرد و چه بسا آنرا لقوز نام نهد و مترصد روزی جبران که این شتر در خانه همه زانو می زند.
بیایید منظومه همدردی بسراییم نه بازاری از آرایش و نمایش و رزمایش!!!
موسم بهاران و پنج شنبه آخر سال که می شد گل و سبزه زاران از آرامستان منظره ای زیبا را به رخ می کشید.
قبرها با چیدمانی از سنگ های سازگار با طبیعت در اطراف آن و یک سنگ عمودی برای مردان در ضلع غرب و دو سنگ عمود در شرق و غرب قبر گواهی از قبر زنانه می داد. گاهی هم در آبادی میرزا بنویسی پیدا شده بود که نامی با تیشه روی سنگی کوچک حکاکی می کرد. اما با آمدن ماسه و سیمان قبرستان ها از روح طبیعت جای خود را به سنگ دادند دیگر حتی اطراف قبر جایی برای رویش گل و گیاه نبود. وادی خاموشان بسان هر چیز دیگر در ریل مد افتاد و هرکس سعی بر آن داشته و دارد سنگی گران‌تر با ارتفاعی بلندتر با اطراف و اکناف سنگ کاری شده را به نمایش بگذارد به نحوی که دیگر حتی شعر بابا طاهر که گذر کردم به قبرستان کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش رنگ ببازد و دارندگی و برازندگی این بار در ساخت قبر خود را نمایان سازد و باز برای بینوایان جای مانده رخ زردی باقی بماند. غافل از آنکه بقول مولانا: ما زین جا و آنجا نیستیم/ ما ز بی جاییم و بی جا می رویم/گردش ما نیست در دور قمر/ ما حتی فوق ثریا می رویم.
بیایید ساده باشیم و نرم و آهسته سراغ رفتگان رویم مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی شان.
بدون شک با رفتن یک عزیز سفر کرده از یک خانواده گاهی هم یک نان آور می رود و گاهی هم چون مرگ در اثر بیماری های پرهزینه اتفاق افتاده است و گاهی هزینه های دارو و درمان و تعطیلی کسب وکار و… باعث می شود بسیاری از بستگان و بازماندگان با دو غم بزرگ روبرو شوند غم نداری و غم هجران؛ شاید با صدای بلند بتوانند غم هجران را فریاد بکشند ولی بخاطر رعایت شان و منزلت خویشتن و جلوگیری از زخم زبان این و آن و طعنه دیگران چه بسا خود را متمکن تر از آنچه هست نمایان سازند و هرکاری می کنند در این رقابت بد جا نمانند. متاسفانه عده ای که مکنت مالی دارند کاروانی از تجملات راه می اندازند گاهی چند گروه فیلمبرداری از زمین و آسمان جمعیت را به تصویر می کشند، گاهی بنرها برافراشته می شود، گاهی تعدد مداح را برمی گزینند و به یکی قانع نیستند، گاهی سنگ قبر متفاوت را سفارش می دهند، گاهی فراخوان شرکت انبوه از دوردست می دهند، گاهی صف های دور و دراز را بهر تسلیت گویی تشکیل می دهند تا رزمایش و نمایش شکوهمندی از ایل و تبار این در حالیست که صفای معنوی این مراسمات در سادگی آنهاست. بقول قدیمی های آبادی مرده کار خود می کند و زنده کار خود. چه نیکوست برگردیم به تشییع جنازه های ساده صدای تلاوت قرآن به گوش برسد بجای کارهای اضافی خودمان را به نماز میت برسانیم و ذکرهای نماز را همراه با کسی که نماز میت می خواند تکرار کنیم. در هوای گرم و سرد به صف کوتاهی بسنده کنیم؛ شاید پیری عصا بدست از درد پا و کمر می نالد شاید کارمندی در ساعت خاصی به مرخصی آمده باشد و پایان ساعت کار اداری او همزمان با تشییع جنازه ای باشد…
به سادگی هرچه تمامتر مراسمات را برگزار کنیم تا نه آه حسرت کسی را درآوریم نه در نهانخانه دل بد و بیراه گفتن ها بوجود آید.

✍محمد رستمی فعال فرهنگی