وقتی این سوی خبر صدای نظامی و پیروزی باشد آن سوی اردوگاه صدای شلاق است و شکنجه. اینجا اگر سخن از فتح و باز پس گیری ارتفاعات قلاویزان و.. .می شود آنجا سخن از آویزان کردن هاست که جلادی چون صدام همه عقده های ناکامی ها را باید سر عده ای در بند خالی کند.

وقتی ما بهر پیروزی در خیابان های شهر پای کوبان نغمه شوق می خواندیم آن سوی با پا روی سر اسیری دربند می رفتند.

وقتی ما شیرینی و شربت پخش می کردیم آنها را لب تشنه نگاه می داشتند و ای کاش کارگردان های فیلم های سینمایی هر دو سکانس این سو و آن سو را روایت می کردند.

وقتی خبر بازگشت پرستوهای مهاجر آمد گویی این بار دلت می خواست از نای دل شادی کنی چون خیالت راحت بود که کسی نیست که تاوان شده‌ شادی هایت را با شکنجه پرداخت کند هرچند هنوز مطمئن نبودی که همه برگشت اند بخصوص سرلشکر لشکری که خود به اندازه یک لشکر شکنجه دید و زود رفته و دیر آمده ای بود که زود هم برفت.

نتوانستم همه سوژه ها را به دنیای فیلم و سریال ببریم. گاهی دخترک جوانی که سالها چشم به انتظار نامزد خویش ماند بعضی هایشان توانستند به مراد خود برسند و برخی هم سهم شان شد یک پلاک!

بودند مردان میان سالی که موسم عروسی و حنابندان دختران خویش را ندیدند و وقتی به میهن اسلامی برگشت کردند بابا بزرگی شدند که با موهای ریخته نوه های خود را در آغوش گرفتند.

به تماشا سوگند و به آغاز کلام زندگی آزادگان سرشار از سوژه های ناب برای نوشتن و فیلم و سریال ساختن است.

• محمد رستمی فعال فرهنگی

برچسب ها :ناموجود