سالن پذیرایی مجتمع لاله در شهر ایلام را برای ضیافت اعلام کرده بودند، من کنار دختر عمه‌ام که با هم یک سال اختلاف سنی داشتیم نشستم، آن موقع دانش آموز ابتدایی بودم، غذا را که آوردند با ذوق و شوق تمام شروع به خوردن کردیم، در آن محفل چند فرد خیر هم حضور داشتند که یکی از آنها به طور اتفاقی میز ما نشسته بود.

محفل ضیافت با حضور رئیس کمیته امداد کشور بود، عمه‌ام از آن شخص که نمی دانست یک فرد خیر است درخواست کرد تا برای مسئولی که آمده بود درخواست کمکی بنویسد، او هم قبول کرد، عمه‌ام از مشکلات خودش گفت و در انتها هم طوری که من متوجه نشوم به قصه تلخ زندگی من اشاره کرد.

رعایت حال مرا کرد، ولی من خیلی باهوش بودم، تا اسم مرا آورد فهمیدم که باز می خواهد سفره دلش از مشکلات مرا باز کند، خوب بیاد دارم آن خانم خیر به محض شنیدن صحبتهای عمه‌ام در مورد من دست از نوشتن برداشت و با دنیایی از حیرت و غم به چهره عمه‌ام خیره شد.

حق هم داشت، برای کسی که خودش با سه بچه که یکی از آنها بیماری داشت، شوهرش کارگر بود و داخل زیرزمینی استیجاری زندگی می‌کردند خیلی تعجب‌آور است که بیاید از برادرزاده‌اش هم نگهداری کند.

مادرم را بیاد ندارم، خیلی زود من و پدرم را تنها گذاشت، پدرم را اگرچه بیاد دارم ولی او هم بعد مادرم زیاد دوام نیاورد و نهایت من ماندم و پدر و مادر بزرگی که خیلی مسن بودند و عمه‌ای که دلی به وسعت دریا داشت و سرپرستی مرا با وجود زندگی سختی که داشت قبول کرد.

به خوبی بیاد دارم وقتی آن خیر از عمه ام پرسید با این شرایط سخت زندگی چگونه سرپرستی برادرزاده‌ات را هم به عهده گرفته‌ای، او پاسخ داد: فقط برای رضای خدا.

راست هم میگفت، من را عین مابقی بچه‌هایش دوست داشت، هیچ تفاوتی بین ما نمی‌گذاشت، هرآنچه برای آنها تهیه کرد برای من هم تهیه می‌کرد، اینقدر مهربان بود که من جای خالی پدر و مادرم را خیلی خیلی کم احساس می‌کردم.

آن بانوی خیر از عمه‌ام خواست برادرزاده‌اش را نشان بدهد و عمه ام با اشاره دستش مرا به او نشان داد، چشمانم در چشم آن بانوی خیر گره خورد، چقدر چشمهایش مهربان بود، چه آرامش عجیبی در چهره اش بود، چهره نورانی با کلام مهربانش را که از من چند سئوال پرسید را هیچگاه فراموش نمی کنم.

نقطه عطف زندگی‌ام از همانجا شروع شد، دیدار تصادفی در آن ضیافت با آن فرد خیر شروع آشنایی ما و حامی شدن او از من به عنوان دختر بچه ای ۹ ساله شد که نه از کانون گرم خانواده و نه از پشتوانه پدر و دستان پرمهر مادر و خیلی چیزهای دیگر محروم بودم و تنها پناهش عمه‌ای بود که خودش هزار و یک مشکل داشت.

آن دیدار تصادفی باعث شد آن بانوی خیر حامی من شود، ماهیانه به حسابم مبلغی ثابت واریز می کند، مناسبت‌های مختلف عید نوروز و اول مهر هدیه جدا برایم تهیه می‌کند، چند فرد خیر را به سرکشی از منزل عمه ام و دیدار من آورد و آنها هم به ما کمک می‌کردند، آن ضیافت بهانه‌ای شد تا با این بانوی خیر آشنا شوم، فردی که بعد از عمه مهربانم، دلخوشی تمام نداشته هایم شده است.

چند سال است که با کمک‌های او زندگی می کنم، او را با تمام وجود دوست دارم، من نه درکی از واژه مادر دارم و نه پدر ولی این خانم را همچون پشتوانه‌ای در زندگی می بینم که سرشار از مهربانی و رحمت است، انگار که احساس میکنم او همچون بارانی آمد و رحمتی برای زندگیمان شده است.

قصه تلخ زندگی واقعی این دختر مشابه سرنوشت سه هزار و ۵۰۰ کودک یتیم مددجوی کمیته امداد ایلام است که چشم به راه افراد خیر به عنوان حامی هستند.

خیرینی که هرکدام بی شک تحولی را در زندگی این ایتام ایجاد و به جای جای خالی پدر یاریگر آن‌ها شده و دلخوشی اندکی بر دل‌های داغدار آنها خواهند بود.

اما همزمان با ماه مبارک رمضان و نوروز باستانی، اداره کل کمیته امداد امام خمینی(ره) ایلام اقدام به راه اندازی کمپین مردمی حمایت از کودکان نیازمند با عنوان “من هم یک حامی ام” کرده است، در این کمپین از مردم استان دعوت شده تا با تاسی از مولای متقیان امام علی(ع) حامی کودکان یتیم شوند.

عضویت در این طرح بسیار راحت بوده و هر فرد با تعهد پرداخت ماهیانه حداقل ۳۰۰ هزار ریال می تواند یک حامی شده و در این طرح عضو شود.

همچنین علاقه مندان می‌توانند با ارسال عدد ۱ به شماره ۳۰۰۰۳۳۳۳۸۴ برای حمایت از فرزندان معنوی در این طرح پربرکت مشارکت کنند.

بی‌شک این طرح در ایلامی که مردمش شهره به سخاوتمندی هستند استقبال و با دستگیری از این سه هزار و ۵۰۰ کودک یتیم نیازمند پسوند حامی بودن را به نامشان ثبت خواهند کرد.

بیایید فقط با پرداخت ماهیانه ۳۰۰ هزار ریال یاریگر این کودکان باشیم و کویر خشک فقرشان را در بهار دلها و بهار طبیعت نوید سبزه دهیم.

به گزارش ایرنا، در استان ایلام بیش از ۷۰ هزار نفر از خدمات کمیته امداد و ۵۰هزار نفر از خدمات بهزیستی برخوردارند.
✍️ آزاده خرم

برچسب ها :ناموجود