صبح که از خواب بیدار شدم با پیام های بغض آلود و عکس های لبریز از اندوه یک دوست روبرو شدم
که در صف اتوبوس هستیم
و فردا به ضرورت باید در تهران باشیم
درمانده و وامانده بود که چکار کنیم
گفت: حالا اسممون روی یک تکه کارتن نوشتن تا ببینم چی میشه!!!
(چیزی شبیه نوبت مطب های پزشکان در دهه ی شصت)
گاهی خاطرات و انرژی های منفیِ گذشته در عمق جانت جاخوش کرده اند و با هر تلنگری تداعی می شوند
ناگهان خاطرات ناخوشایند و سختِ صف نان و نفت دهه ی شصت به یاد آمد
هیچوقت فراموش نمی کنم دوستم را که از بس غم صف نان داشت یکبار ساعت دو شب بیدار می شود و پاسگاه منطقه مظنون که احتمالا از منافقین باشد (هرچند کم سن و سال بود)
از این اصرار که برای صف نان آمده ام و از آنها انکار که الان ساعت دو شبه صف نان کجاست؟
تا صبح بازداشت می شود!!!
صبح علی الطلوع در روزگار پدرسالاری با نهیب پدر، فارغ از نوازش مادر به صف نان می رفتیم حداکثر ده عدد نان لواش برای خانواده های پرجمعیت !!!
تازه این صرفا نوبت صبح بود و این قصه تکرار می شد
ظهر، عصر…
و هفته ای یکبار هم صف نفت (با سهمیه ۳ بیست لیتری)
در سوز سرمای دی و بهمن و صف طولانی نفت و ما نونهالی در میان قیل و قال اقشار مختلف آدمها…
انگشتانمان نای جابجایی یک بیست لیتری خالی را نداشتند
گوش هایمان از شدت سرما تیر می کشیدند
و صورتی یخ بسته که گویی وجود خارجی نداشت
احساسی منجمد شده
در زوره ی باد سردِ زمستان
که هیچکس، سلام هیچکس را پاسخ نمی گفت
حالا صف اتوبوس!!!
دردناک است اما لبریز از امید
امید…!!!؟؟؟
امید یعنی اینکه استان ما ظرفیت خالی اشتغال در این صنعت را دارد
اشتغال صدها جوان در صنعت حمل و نقل
یعنی اینکه اگر کمی تدبیر باشد با تشکیل تعاونی های چند نفره برای جوانان بیکار و با تخصیص وام ارزان می توان هم مشکل ایاب و ذهاب را حل کرد، هم صدها جوان شاغل بشوند و هم با حمل و نقل که از ملزومات توسعه است در امر توسعه استان و حفظ آبروی ایلام گام برداشت
البته اگر مسئولین بخواهند و بتوانند
حق با مردم است، قدر این مردم را باید دانست.
✍️علیرضا معراجی/روزنامه نگار
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0